مدح و منقبت مولا امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
قلم مست است در پس کوچۀ این شعر دفتر هم شراب ناب میریزد به کاغذ جای جوهر هم مضامین بلـندی ریخـته در شعر کوتاهم که دارد واژهواژه از لب من میرود سر هم چگونه این منِ آلوده از او شعر بنویسم؟ که نامش را نبرده بیوضو حتی پیمبر هم دم از عشقش زدن اندازۀ این بیسر و پا نیست که جانش را فدای عشق او کردهست کوثر هم چگونه مدح آن شاه بـلـندآوازه را گویم؟ که درماندهست طبع قاصرم از مدح قنبر هم خودِ مولا اگر یاری کند با گوشۀ چشمی شکوفا میشود با یک اشاره نطق نوکر هم خدا از باء بسم الله خود تا سین والناسش نیاوردهست جز وصف علی یک حرف دیگر هم علی فرقان، علی برهان، علی حق و علی میزان علی راه و علی هادی، علی قاضی و داور هم علی حیدر علی صفدر علی رهبر علی سرور وصی و جانشین و نفس پیغمبر، برادر هم علی همبازی طفلان، علی تسبیح نخلستان علی پیروز میدان حنین و بدر و خیبر هم علی نان جوین میخورد و روی خاک میخوابید اگرچه بود با افلاک از خاک آشناتر هم غم مولا غم دین بود، تا بود آدم دین بود به دوشش پرچم دین بود و شد بییار و یاور هم تمام زخمهایش تا که زهرا بود مرهم شد ولی زخمی که خورد از داغ او هرگز نشد مرهم علی راه سعادت بود و سد کردند راهش را درِ علم نبی بود و زدند آتش بر آن در هم علی را از میان راندند و خود با ناکسان ماندند نکردند اعـتنا حتی به فـرمان پیـمبر هم علی امروز هم در غربت است آری، نمیبینی؟ که غایب مانده از بی یاوری فرزند حیدر هم به احوال پریـشان گرفـتاران گـیـسویش که این نظمِ سراپا نقص روزی میخورد برهم گنهکارم ولی از عشق تو دم میزنم عمری تو هم فردا مرا با شیعیان خود بخر درهم |